ادامه خواهیم داد...!!!!

می دونین؟کم کم داره از اینکار(هر روز نوشتن)خوشم میاد...
یه جورایی باحاله...
امروز بنده اون سارا شیطتنیه رو کشید بیرون و از باشگاه(تکواندو) جیم شد...
یعنی جیم که نه،استاد نبود منم که از اول می خواستم از زیر تمرین در برم همون جا نشستم...بعد نیم ساعت هم پاشدم که یکی از رفقا رو ملاقات کنم و باهم بدوریم...
تازه یه درگیری هم داشتم(البته لفظی و اس ام اسی!)...
یارو گیر داده بود
که اگه پایه باشی باهم رفیق شیم
منم یه کم سعی کردم ملایم باشم دیدم آدم نمی شه زدم تو حالش...بازم از رو نرفت
...دیگه نزدیک بود قاط بزنم
که همونی که شمارمو بهش داده بود خودش دکش کرد...
بعد هم بعد از یه دوریدن کوتاه با رفیقم به سمت خونه رهشپار شدیم...
الانم در تاریکی(البته نور مانیتور حساب نیست!)نشستم و دارم می تایپم.gif)
همین دیگه...فردا احتمالا اخبار بیشتری خواهد بود...دوستم داره میاد
...به محض اتمام کار تلفات ناشی از دیوانه بازی های دو دختر رو خدمتون می گم...
(اون سومی احتمالا تلفنیه!!!)
البته ما بسیار معصوم
تشریف دارم

خب دیگه...بنده رفع زحمت کنم تا بتونم دستی به سر و روی این اتاق خوشگل بکشم!!!![]()















راستی نگفتین؟ده تا کاری که قبل مرگ می خواین انجام بدین؟

دیر است که دلدار پیامی نفرستاد